آرميتاآرميتا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

ارمیتــــــــــــــــــــا الهــــــــــــــــه پــــــــــــــــــــاکـــــــــی

26اذر ماه 1393

سلام عزیزم  خوبی مامان.وای امروز از صبح که بیدار شدی همش نق میزنی.اب بده چایی بده شمع بده گردنبندمو خواستی.خلاصه دیوانم کردی.   طبق معمول هر روز تخم مرغم واست درست کردم خوردی.اما فکر کنم چون زود بیدار شدی بهونه میگیری. دیشب خونه مامام بودیم همین که اومدیم جلو در که سوار ماشین شیم گفتی بوی کباب میاد.واقعنم میومد.من شاخ دراوردم اخه تو بوی کبابو چجوری میشناسی.دختر باهوش خوشکلم.به بابایی گفتم تو نگفتی بوی کباب میاد که ارمیتام بگه گفت نه. انقد ذوق کردیم  ...بعدم بابایی رفت واست کباب گرفت اومدیم خونه خوردی. خلاصه اینکه این روزا انقد شیرین زبونی میکنی که دلم میخواد  بخورمت.ف
26 آذر 1393

21اذر ماه 1393

سلام عشق کوچولوم.ساعت هفت صبحه روز جمعه هست.تو خوابی و من دارم واست مینویسم.وای بیدار شدی رفتم واست اب اوردم.ببینم میزاری لغاتو جملات بامزه ای که میگی رو بنویسم. شکلاتو میگی لکلات.شولوپارسو که عاشقشی میگی لوکولات پارش. وقتی یه چیزی رو میخوای که بهت نمیدم لوس میشیو میگی می آم دسم باشه.ولی در کل میگی میخوام دسم باشه. هر چیزی که داریو نمیخوای به کسی بدیش میگی نمیدم بابا الیده یعنی بابا خریده. یه چیزی دستم باشه و ببینی تو دستمه میگی میخوام نگاش کنم. از یه چیزی خوشت بیاد که مثلا گردنبند من باشه میگی مامانی؟واسه اودته؟اوشکله؟بعد یه چیز دیگه میدی دست منو اونو میگیری مثلا سرمو کلاه گذاشتی میگی این تو این من.بعد به اونیکه دادی به من اشاره م...
21 آذر 1393

16اذر ماه 1393

سلام دختر خوشکلم خوبی عشقم.ببخشید بخدا که به وبلاگت سر نمیزنم.اصلا وقت نمیکنم مامان. عشقم اومدم تولدتو تبریک بگم عزیز دلم.دیروز دوساله شدی.دوساله که همه زندگیه منو بابایی شدی.از خدا ممنونم خیلی خیلی  زیاد که این شیرینی رو به زندگیمون هدیه کرد . نمیدونم از چی بگم.انقد شیرین زبونی که دلم میخواد بخورمت.دیگه کامل همه حرفاتو میزنی. قربون چشات برم از دیدنت سیر نمیشم وقتی نگات میکنم.   فعلا میرم بازم میام مامانی زود زود ...
16 آذر 1393
1